حاتم طائی ، اهل یمن بود و دست کرم داشت . اما حاتن اصم (کر) اهل خراسان بود . روزی شخصی برای پرسش علمی نزد او آمد ، در حین سئوال ، باد معده از او خارج شد ، حاتم به او گفت : سئوالات خویش را با صدای بلند تر بیان کن که گوش من سنگین است . آن شخص خیالیش راحت شد که آبروی خود را نزد حاکم از دست نداده است . ازآن روز به بعد تا آخر عمر ، حاتم خود را به کری زد و به خاتم اصم معروف شد . بعد از مرگش ، خواب دیدند که خداوند به او فرموده بود: حاتم ، یک شنیده را ناشنیده گرفتی ، من هم تمام دیده ها و شنیده های اعمالت را نادیده و ناشنیده می گیرم و تمام گناهانت را می بخشم